شوق زیست

ساخت وبلاگ
کلام دشوار است از بازگویی باورهایتان هم چنان که از بازخوانی ناباوری ها و ناباروری ها   آن جا که زبان به کلامِ آخر رسیدن میخواست، شکوفه ای گسستن واژگان ناگسستنی دشوار و پیوند تپش قلب های پر از ایمان سر شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت: 2:28

  سرودِ جملاتم به سویت روانه نگاهم با نگاهت بی کرانه  بیاندیش شکوه آفرینش را از تو میگویم “ساعت ۷:۲۵ دوشنبه ۵ ام مهرماه سال ۱۳۸۹” تو آوازِ رقصِ آهوانِ دشت هایِ پر امیدی من سایه ی همراهِ موجِ گندمِ دور شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت: 2:28

    هر ورق این دفتر یک سال هم که باشد سیاهی سطرهایش را رج میزنم تا آخرین برگ اش   هر روز هر ساعت هر دقیقه و‌ هر ثانیه هر لحظه اش - که حتی باشد یک عمر هم !   به درازای بود آدمی استوار! به بزرگی هست این شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت: 2:28

صدای سکوتت را بشنوآنچه به اش نیاز هستگاه صدای خودتصدای تپش قلبتصدای نفس هایت را بشنودریچه های دلت را ببندتنها و فقط تنها صدایش را بشنوتو در آغوشت کوبش بزرگترین نوای قرن ها داریلرزش پوستین ترانه ی بی شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت: 2:28

 دستانم را می سایم، به روی تنتچشمانم را می بندم و به مصاحبه ات نفس می کشمبه شکوه مکاشفه بوی نگاهت استوار می ایستممی گیرمتکرنش لبانت سخن از کامیاری مان اندمرا به آتش بکشآتشی که رعد بوشهری سببش باشد&nbs شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 149 تاريخ : شنبه 11 فروردين 1397 ساعت: 2:51

  درون آينه رو به رو چه ميبيني ؟   اكنون تو نگار گري  ميشود كه باز نگريست به زندگي از نو ميشود كه دريچه گشود به سمت تو وسعت ميگيرد نگاه از تو آرام شو   دريچه، محدود كننده بينايی ست نگاه وسعتي ميخواهد  به بيايان تو نميتوان هجوم آورد  به دشت تو نميتوان بال گشود  به دريای تو نميتوان فرود آمد   دريچه محدود كننده بينايی ست ميشود كه باز نگريست به زندگی از نو   از دريچه دستان تو من تصوير ميكنم  ای تو ! تصويرتْ تصورِ  نا آشنای  تنديس  افكار من ای تو !  نگاهت بازيابی آزردگی تپش خون در اندام من از دريچه دستان تو من تصوير ميكنم ای تو !  شورشی شور انگيز در گام های آلوده احساس من   حسادت ميكند آفتاب به شكوه بی جلال تو نكوهش ميكند شبتاب به وسعت بی كمال تو باز تويی اغوا كننده از جنس من !     ميشود كه باز نگريست به زندگی از نو  ميشود آيا كه باز نگريست به تو از نو ؟   تو روح بازنگری از وجود مفرح خويشی اي كاش تبسم دريچه را بگشايد به روی تو!      الف.رُستن  ٩٣/٢/١٦  شيراز شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 148 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:36

گاهی به نگاهی فرو می بندد و گاهی به آهی گاهی به اشکی و گاهی به خشمی کنون بنیاینی از طرح یک لبخند است دل کندن از خشم یا اشک واژگون کننده طرحی به وسعت جان بخشی به لذت طعم یک حوض نقاشی به گشاده دستی دست های تکریم و به شکوه گشاده رویی یک گل سبز     گاهی به سادگی همین یک لبخند نه به شکوفایی یک گل به شکفتگی یک انسان وسعت می گیرد حیات !   اکنون دل بستن به آه و نگاه پودمانی ست از نو بنیادی یک سیما سیمایی از خودباوری باورهای قلبمان از کرنش لرزش دست هایمان از دگر باوری و رشادت آوایمان   گاهی تنها به ناآگاهی باز می ایستد ندایمان... شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 135 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:36

    شايد تصورت چيز ديگري بود شكوفه گلي نوپا،با ريشه اي لاغر اندام  نخستين نور ميشكفد ان را و با اولين پاشش اب،گلبرگ هايش طراوتي جعلي به خود ميگيرند افول ميكند و پژمرده ميشود،   ان كس كه خاك را -توانا- به نظر كيميا كرد مداماً گوشه چشمي به ما كرد  ز كوي ميكده ساغر به من داد  به حيرت ، راستين نيرو عطا كرد   شايد تصورت چيز ديگري بود،اري!   نسيمي مي وزد،شاخه گل را هراسان  از اين شاخ به ان شاخه، به سان بال ميرقصاند برگ هايش را با نسيم  به مشرق ميشكفد و  به مغرب لبخند ميزند گاهي و گهگاهي  حتي  شايد تصورت چيز ديگري بود  شايد، تصويري از يك ريشه سست كه با اندك باراني  ساقه اش به رعشه مي افتد و  سنگيني به يكباره شكفتنش بر دوش احساس -  جان ميدهد؟    شايد تصورت جور ديگري بشود يك نهال استوار، به مانند كاكتوس- آبتاب-رستن-اش سرفراز ، رو به سوي افتاب.   شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:36

گوشه چشمان تو ، آسمان نازک آرای دلت ، آتشفشان من درون آن نگاه دلربا ، دیده ام رنگِ کویر ِ بی کران با دو دست خالی و خشک ِ نفس های دلم می برم از آن دو مژگانِ سیاه و دلربایت ارمغان من هر آنچه قدر دانستم کنون ، عاقبت - افسون کند ، ترس از درونم مارگون دیده گانم تشنه اند از ناز قشلاق تنت ای چراغ خانه و کاشانه من ، آبگون   لحظه لحظه شوق لبریز ست از کردار ناهمگون من !   گوشه چشمان تو ، آسمان مست می سازد مرا رویای رقصت در چمان شاخه های نو بهار دست تو می رسد تا کهکشان   من همان رُستن ، همان آوازِ آشوبِ برون زایِ خیالِ خامِ شاد همان رنگین کمان برگرفته از دو چشم تو ، به خواب همان روشن ضمیرِ سر سپرده از نهاد تو   همان من ! همان شور و شعف ، روشن هم آن و هم این -رُستن-   شوق زیست...ادامه مطلب
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:36

خودم را قلم میپندارم

تقدیر را کاغذی کاهی


اکنون که نبض جاری ام به کنشی محض دچار شده

خودم را بروی کاهی کاغذ به حرکت در می آورم

آن هنگام که نبضم بایستد،من تمام شوم!


تصویری از رویای دیرینه ام شکل میگیرد

تصوری از یک خیال

تصویری از یک اشتیاق

برترین ِ دوران ها آغاز میگردد

تصور حضور تو!

شوق زیست...
ما را در سایت شوق زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alefrostan بازدید : 195 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:36